«بسم رب الشهداء و الصدیقین»
نامو نام خانوادگی: علیرضا غلامی
نام پدر: غلامرضا
نام مادر: فاطمه
تاریخ تولد: 1346
محل تولد: مروست
تاریخ شهادت: 5/5/1367
محل شهادت: شلمچه
«وقتی آخرالزمان می آید شهادت بهترین های امت مرا گلچین می کند» پیامبر اکرم(ص)
خدایا تو را شکر می کنم که از قفس جسم آزادم کردی ، از زیر فشار ظلمت کوه های غم نجاتم دادی ، از میان تاریکی و ظلمت و جهل و کفر بیرونم کشیدی ، از گردابهای خطرناک سقوط و یاس و پژمردگی و ذلت و مرگ نجاتم دادی ، خدایا تو را شکر می کنم که قلبم را با سوزش شمع هماهنگ کردی ، دیدگانم را به قدرت اشک حیات دادی ، روحم را با وسعت آسمان بی پایانت اتصال دادی.
شهید علیرضا غلامی در سال 1346 در خانواده ای متوسط و کشاورز در مروست به دنیا آمدند میزان تحصیلاتش تا کلاس سوم راهنمایی بود و شغل ایشان گچ کاری بود. از ویژگیهای خاص شهید این بود که خیلی خوش اخلاق و مهربان بودند و همچنین شجاع و مردم دار. کمک به همنوعان را از وظایف خود می شمردند و آنقدر متواضع بودند که نمونه آن این بود که وقتی لباس یا کفش نو می پوشیدند برای از بین بردن هوسهای درونی و همچنین شکستن غرور خود مقداری خاک بر روی کفش و لباس خود می ریختند چون به هر حال هر انسانی با پوشیدن لباس و یا کفش نو زیبا و شیک می شود و فکر و خیالها و هوسها دچارش می شود و ممکن است غرور او را فرا گیرد ولی ایشان آنقدر خاشع بودند که این عمل زیبا و خداپسندانه را انجام می دادند.
شهید غلامی از شهادت خود آگاه بودند و این حس شهادت در وجودشان بود و روی دیوار منزل حک می کردند که من شهید می شوم و آرزویم شهادت است. نماز شب می خواندند و با خدای خود به راز و نیاز می پرداختند و آنقدر به خدا نزدیک بودند و عشق به حق در قلب ایشان می تپید که یک شب در عملیات در سنگر که نماز شب می خواندند می بینند که یک نفر جلوی ایشان نماز می خواند وقتی شهید اهل حق و بااخلاص نماز را تمام می کنند تا به طرف مقابل خود دست دهند ایشان دست نمی دهند و می گویند درست 31 روز دیگر با تو دست می دهم و شهید غلامی دقیقا 31 روز بعد به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.